انجمن ماه سان (هواداری)

انجمن ماه سان (هواداری)

هواداری نویسندگان مطرح انجمن برتر ماه سان
انجمن ماه سان (هواداری)

انجمن ماه سان (هواداری)

هواداری نویسندگان مطرح انجمن برتر ماه سان

دل نوشته [سیب]

موضوع: سیب


میدونی من واسه ی نوشتن از سیب زیادی پیرم،

هر چه قدر پلک هام رو به هم فشار میدم که از سیب، نیوتن یا ننه حوا و بهشتش

 بنویسم، چشمم به سیب گلوت گره میخوره!

کوهسان

 

برایت سیب می چینم...

برایت می شوم دربند...

تو را به جان شیرینت قسم...

ببند چشم هایت را به شکوفه های لبخند در میان این باغ پر نیرنگ...

تو را به حدی دوست می دارم که اگر جای حوا بودم و تو آن سیب ممنوعه...

 بی شک هوس گاز زدنت مرا دیوانه می کرد!

و مهر تبعید شدنم را با خون در رگ هایم مهر می کردم.

 سارا عبدالله فرد

 

سیب در همان حصار سرخ و براقش زیباست. سیب بدون پوست، یا گاز زده است

یا سیاه و زشت. خواهر گلم سیب وجودت را با چادر پنهان کن.

بتولطرفی

 

ما دو دسته سیب داریم. سیب ترش و سیب شیرین.

معمولاً سیب شیرین به خاطر مزه و طعمش بیشتر به چشم مییاد.

 سیب ترش همیشه خاص تره؛ چون تعداد کمی از آدم ها تمایل به خوردنش رو دارن.

 ببین! مثل سیب ترش باش که هر کسی برای چیدنت له له نزنه.

بذار کسی سراغت بیاد که تو رو با تموم تفاوتهات بخواد،

نه کسی که دنبال چشیدن طعم و مزه اته و ته مونده ات رو میندازه هوا.

مائده بانو

 

سفید برفی را به یاد دارید؟ تنها با یک گاز از سیب سرخ نزدیک بود جانش را از دست بدهد.

 برخی آدم ها هم همانند سیب سرخ هستن که ممکن است با یک مهربانی جانت را بگیرند.

پ دریا

 

تو همانند سیب حوایی.

همان قدر ممنوعه و اشتباه!

و من در این دو راهی چیدنت را انتخاب کردم و تو شدی گناه ممنوعه ی من.

آخ که چه قدر شیرین و دلچسبی و من دیوانه ای بیش نیستم که جهنم

با تو بودن را ترجیح دادم به بهشت بی تو بودن.

 مریم بوعذار

 

برخی انسان ها مثل سیب های روی درخت هستند.

بعضی آن قدر بالا که دست کسی بهشان نمی رسد و بعضی به خاطر سنگین بود

نشان در دسترس هستند. آن سیب هایی که پایین تر هستند را کسی دوست ندارد،

آخر هر وقت که به خواهند می توانند به آن دست پیدا کند؛

اما آن هایی که بالاتر هستند را برای رسیدن به آن تلاش می کنند و بعد

استفاده کامل از آن به بیرون می اندازند. این مثل، داستان بعضی

آدم هاست که اگر در دسترس باشی فراموش می شوی و

 اگر هم خارج از دسترس باشی و بهت دست پیدا کنند باز هم بعد از استفاده شدن

فراموش می شوی. پس همیشه سنگین باش،

زیرا فراموش شدن بهتر از این است که بعد از استفاده شدن

و تمام شدن فراموش شوی.

الههs

 

وقتی گونههای سرخش به خاطر منحنی لبخندش برجسته میشوند،

 سیبهای سرخ باغ باری دیگر از زیباییشان ناامید میشوند.

عطر تنش حوالی عطر سیب چرخ میزند و مستم میکند.

 او مادر است؛ همان که طعم آغوشش از جنس سیبهای سرخ بهشتی ساخته شده.

 زهرا برهانی

 

سرخی سیب همچون روی بیریای آدمیست. سیبی که روی سرخ و سالم دارد؛

اما شاید درونش کرم خورده باشد. از ظاهر کسی را به خوبی یا بدی 

داروی نکن که بعدها پیشمان خواهی شد.

 زهرا دولتخواه

 

سیب سرخ من! مبادا آدمی برای چیدنت پیش قدم شَوَد؛ تمامت ازآن من است،

حتی آن رانده شدن از بهشت هم به خاطرت خریدارم.

زهراق

 

می گن سیب دو نوعه. سیب ترش! سیب شیرین! اما من می گم سیب سه نوعه.

نوع سومش همون آدم هایی هستن که ظاهر زیبا و فریبنده ای دارن؛

ولی درونشون مثل سیب کرم خورده اس. سیبی که فقط از بیرون زیباست و

بعد از مدتی دور انداخته می شه؛ اما سیبی که طعم دلنشینی داره

 تا آخر عمرت لذت طعم نابش از بین نمی ره. شبیه سیبی باش که به دل بشینه.

ناب باش. براق باش تا اونی دنبالت بیاد که ارزشت رو داره. فرقی نداره ترش یا شیرینش.

 تنها باید حواست به دورنت باشه!

مریم


دل نوشته [لیاقت ]

موضوع: لیاقت


در راه خدا فدا شدن، لیاقت میخواهد.


جان بر کف باشی و محبوب خدا باشی، لیاقت میخواهد.

 گلچین محبوب خدا بین این همه خوبها باشی، لیاقت میخواهد.

با افتخار ترک این این دنیا رو لبیک گفتن، لیاقت میخواهد. 

چون باکری، شیرازی، احمدی روشن و سلیمانی بودن لیاقت میخواهد.

 لیاقتی که ملائکههای آسمانی به افتخارت سر تعظیم فرود آورند.

 زهرادولتخواه


 

"هر کس هر جا لیاقتشه میره."

فنجان چایرا آرام به دست میگیرم.

 با لبخندی عجیب خونسرد نگاهم را به چشمهای برافروخته و گوشم را به حرفش میسپارم.

_ قطعاً همین طوره.

در آرام بودن من، او اما مملوء از خشم است.

 من فقط جملهاش را تاکید کرده بودم و او انگار در همین آتش میسوخت؛ اما چرا؟

 فقط محض این که من هم همانند خودش رفتار کرده بودم؟! 

چه عجیب و خنده دار است، این موجودات به ظاهر انسان...

 اگر همانند خودشان رفتار کنی سخت آتش میگیرند و عصبانی میشوند.

زهراق

 

ما انسان ها خواسته های زیادی داریم و آرزو هایمان بی پایان است.

 در این دنیا کسی را نمی یابی که آرزویی نداشته باشد؛

 اما هر کس به خواسته ای که لایق داشتنش باشد می رسد.

هر چیزی که لیاقتش را داشته باشی پس بدان همان را به دست می آوری.

پ دریا

 

هرکسی لیاقت مهربانی و عشق تو را ندارد. این احسای پاک را برای کسی خرج کن که

ارزشش را داشته باشد.

داشتن یک قلب مهربان و عشقی پاک لیاقت می خواهد که هرکسی آن را ندارد.

 هر قطره ی اشکی که بر روی گونه ات جاری می شود را برای کسی صرف کن که

 ارزشش را داشته باشد.

تمنا

 

ای دل دیوانه...

برای که دلتنگ شده ای؟

کسی که یادش رفت قسم هایش را...

کسی که روزی هزاران بار اشک ات را در آورد.

کسی که لیاقتت را نداشت.

کسی که با تمام درد های او گریستی؛ ولی او خودش تمام درد هایت بود.

کسی که نهال نفرت را درونت کاشت و آبیاری کرد.

کسی که بعد از تمام دوستت دارم هایت می گفت "وابسته ی من نشو. 

من و تو فقط دوست اجتماعی هستیم."

سکوت بعد جمله اش را همانند زهر کشنده به جانت تزریق می کرد.

کسی که با تمام بدی هایش او را بخشیدی؛ 

ولی طاقت سنگ ریز های مسیر عشق را نداشت.

بس است یا باز هم برایت بگویم؟

او تو را دوست ندارد بفهم دل سوگوار من!

با هر قطره از اشکت جهان را به آتش می کشم؛

ولی نگو که باز هم دلتنگ بی معرفتی هایش شده ای!

بیا باز هم خاطرات نفرین شده اش را باهم مرور کنیم تا بدانی برای

 کسی دریا باش که لیاقت آرامشت را داشته باشد وگرنه باید غرقش کنی!

 خاکستر خاطراتش را باید زیر تمام خاک های جهان دفع کنی.

سارا عبدالله فرد


 

لیاقت در واقع یعنی توانایی. هر کس توانایی یه چیزی رو داشته باشه بی شک لیاقت 

نگه داری از اون چیز رو هم داره. هر کس توانایی محبت کردن و عشق و عاطفه 

رو داشته باشه، بی شک لیاقت توجه و دوست داشته شدن رو هم داره.

توانایینگه داری از قلبت رو نداشتم یا لیاقت عشقت رو ای مجنون مهربانم؟

کیانا

 

لیاقت چیزی هستش که امروز هر کسی اون رو نداره. 

به کسی که لیاقت عشق تو رو نداره عشق نورز. با کسی که لیاقت نداره

و در شان تو نیست حرف نزن؛ چون هر کسی لایق هم کلام شدنت نیست.

 حواست باشد، آدم های بی لیاقت زیاد شدند...

الههs

 

یه چیزی بگم؟ لیاقت می خواد تا دلت نشکنه. لیاقت می خواد تا خنده روی لب هات

جا خوش کنه. لیاقت می خواد تا دنیا با دلت راه بیاد.

وقتی تونستی وارد جامعه بشی و دلت رو به هر کسی قرض ندی اون وقت

می تونی بگی من لیاقتش رو دارم!

وقتی تونستی از افکار پوچ و آدم های بی ارزش دوری کنی و

برای پیروزی های کوچک و بزرگی که با دست های خودت به دست  آوردی

 شاد باشی، می تونی بگی لیاقت خنده ی از ته قلب رو داری!

برای راه اومدن دنیا با دلت تلاش کن و به دنیای بی رحم ثابت کن تو بی لیاقت نیستی.

تو لیاقت خوشبختی رو داری.

به ناسازگاری دنیا پشت کن و با دلت راه بیا؛ اما فراموش نکن تو

 باید ثابت کنی لیاقتش رو داری!

مریم

 

به خودت بها بده. این که اجازه دهی هر از راه رسیده ای توانایی دخالت در زندگیت

را داشته باشد، اشتباه محض است. نگذار لیاقتت را یک عده بی لیاقت تعیین کنند.

 مریم بوعذار


دل نوشته [سردار دل ها]

موضوع: سردار دل ها



آسمان چه گریان است!

غم عجیبی در این روزها بر احوال همگان حاکم است.

گویی همه آگاه بودند

 که چه فاجعهای در راه است.

اتفاقی هولناک که همگان رخت سیه بر تن کرده و با چشمانی گریان فریاد انتقام سرمیدهند.

سردار عزیز، چه روزها و ساعتها و شبهای بسیاری جنگیدی که مردمان

 این مرز و بوم با خیالی آسوده سر به بالین بگذارند.

 چه روزهای بسیاری که به خاطر ناموست به جنگ گرگصفاتی رفتی که بویی از

 انسانیت نبردهاند چه بسا که از حیوان نیز بدترند.

عمو جان، با رفتنت غم بزرگی بر زندگیمان حاکم شده. چه مظلومانه به دیار حق شتافتی.

چه با شهامت به مقام والی شهادت لبیک گفتهای.

ای مالک اشتر آریایی شهادتت مبارک.

 زهرا دولتخواه

 

او رفته است؛ اما ایران هنوز بین لالهزار غیرت دنبال نگاهش میگردد.

سردار، شهادتت مبارک!

 زهرا برهانی

 

شهادتت مبارک سردار دلها.

تو آن سرداری که با رفتنت بغض دنیا شکست.

سردار های دیگری که شک دارم همانند تو باشن، در لاله زار خونت شکفتند.

قلمم از وصف تو سردار به سوگواری نشست و ناگزیر در گوشه ای کز کرد.

به جای هر قطره از اشک قلمم خون تو در برگه ام چکید.

کاش کمی بیشتر مانده بودی تا جهان به عظمت نامت سجده می کرد.

ایران با داشتن سرداری چون تو ایران بود.

بی شک در آغوش خدا در آرامش خفته ای و هزاران فرشته دور اسمت

را ریسه باران کرده اند و قدمت را گل باران.

هزاران تسلیت برای ما که دیگر سرداری چون تو را نخواهیم داشت... 

 شهادتت گورای وجودت سردار ایران.

 سارا عبدالله فرد

 

در چشمان آسمانی اش شوق پرواز و در دل مهربانش عشق به مظلومان بود.

 حال امروز آن چشم ها بسته و آن دل مهربان آسمانی شده است؛

 اما عشق به او و مهربانی اش در دل این مردم زنده و نامش همیشه ماندگار است.

 او به آرزویش رسید؛ اما ما از رفتنش سوگواریم. 

آرام بخواب سردار چشم های خسته ات به آرامش رسیده است.

 آرام بخواب در کنار دوستان شهیدت در گلزار لاله های به خون نشسته.

آرام بخواب که به آرزویت رسیدی. مگر می شود خدا آرزوی بنده ای چون تو را که 

با تمام محکم بودن و مهربانی، باگریه شهادت می خواهد نادیده بگیرد؟!

شهادتت مبارک سردار دل ها.

تمنا


 

رفتنت در باورم نیست چنان...

آه سردی میکشم از عمق جان...

ای رفیقِ خاک و یارِغارِ جنگ...

از تو در قلبم همی هست نشان...

رفتی و با رفتنت عالم گریست...

رفتی و قلبم زِ دنیا تیره شد...

رفتی و چشمان من شد منتظر...

رفتی و آوارگیها چیره شد...

ای درخت عاری از برگِ خزان...

رفتی و دیدار تا عاشیه شد...!

حدیثبانو

 

حقیقت تلخ است؛ مثل قهوه ی قاجار می ماند که از نوشیدن آن جان آدم به آهی بند است.

حقیقت این است، که همه ی انسان ها از کار هایی که برایش انجام می دهی خوشش می آید

نه از تو.

گاهی دوست دارم هیچ ماه ای از پشت ابرها بیرون نیاید.

 گاهی برملا شدن بعضی از حقیقت کمر آدم را می شکنند.

فرصت بدهید گاهی آدم ها دروغ بگویند، درحالی که حقیقت رو می دانید،

این چنین راحت تر می توانید از فهرست زندگیتان حذفشان کنید.

این که آفتاب حقیقت در پرده نخواهد ماند حرف مفتیِ است!

هیچ چیزی بدون اراده و تلاش و دست های شما نمی تواند آن را از پشت پرده بیرون بکشد.

سارا عبدالله فرد

 

سردار بی مانند رفت. این بار سرزمین آریو برزن ها و آرش کمانگیر ها، 

رستم دستان دیگری را به خاک سپرد و خون او چه زیبا بوسه زد بر تربتی غریب.

 خوشا خاکی که آن بزرگ مرد خدا و آن دلاور مرد میدان نبرد را به آغوش کشید.

آرام بگیر سردار من. آرام بگیر که امشب اهل عرش الهی به دیدارت خواهند آمد.

 آرام بگیر و بخواب و بدان که نام تو همیشه زنده و یادت همواره در قلب این ملت است. 

آرام بگیر شیر خدا که زین پس خون تو در دنیا طوفان به پا خواهد کرد. 

دست بر آسمان ببر ای ولد دین رسول. دست بر آسمان ببر و برایمان یاری بخواه که تو

 همنشین شاه مردان و سید الشهدایی...

و اینک قسم به نام پر آوازه ات...

قسم به دستانت که چون دست علمدار از بدن جدا گشت...

قسم به پیکر پاره پاره ات ای سردار...

نه تنها ملت ایران، بلکه این بار یک دنیا به خون خواهی تو علم بر دست خواهند گرفت.

ما در مکتب عشق، از تو غیرت آموختیم و تو به ما سرمشق شهامت سر دادی.

مرد میدان رفته ای نفس تازه کنی تا با مولا مهدی در مقابل چشمان منتظر ما رجعت کنی.

تا آن روز ما را با تو وداع.

مائده بانو

 

تاریخ ندیده بود به چشم خود بزرگ مردی همچون او. 

اسطوره ی شجاعت، سردارِ مقتدر اسلام معروف به ذوالفقار، آسمانی شدنش هم 

رعشهای بر تن و ستون استکبار میاندازد. سردار مهربانی ها، آسوده باش که در 

این "اهل غریب" فرزندان اسلام ادامه دهنده ی راه پرافتخار و اقتدارت هستند.

 آسوده باش بزرگ مرد ایران، آسوده باش که اکنون به آرزوی دیرینهات رسیدی.

 آسمانی شدنت مبارک سردار شجاعت. نام و مهرت برای همیشه 

در قلبمان حک میشود و چه زیباست سربند شهادتی که با نام مقدست 

"شهید سردار سپهد قاسم سلیمانی" زینت یافته است. این نام مقدس، اقتدار محکم

ایران و جهان اسلام بود، هست و خواهد بود. آسمانی شدنت خجسته.

زهراق

دل نوشته [افکار پوسیده]

موضوع: افکار پوسیده


هیچ میدان جنگی به گستردگی افکار نیست و هیچ جنگی با ساختن هم سو نمیشود.

این را که لمس کنی، خواهی فهمید که چه سخت است جنگیدن با افکار کهنه و فرسوده!

کوهسان

 

رویارویی با افکار تو خالی، دنیای تاریک و هویتهای مرده چه قدر سخت است!

برگرداندن نور، روح و فکری درست به این افکار مرده شهامت و ارادهای استوار میخواد.

ارادهای قوی که همت خدایی میخواهد.

زهرادولتخواه


 

جنگ رو در رو یعنی شمشیرت را بکش و طرف را به دیار باقی بفرس؛ 

اما وقتی حرف از جنگ نرم، جنگ احساس سر زبان هاست یعنی مرگ روح. 

مرگی که ذره ذره افکارت را ویران می کند. جنگی که انفجار قلب اولین ضربه آن است.

مریم


 

پردهی افکارت را کنار بکش و روی صندلی چوبیِ پشت پنجرهی خیالت بنشین.

 قهوهای که به خاطر افکار پوچ از دهان افتاده را باری دیگر گرم کن. 

افکار پوسیده و بیهودهات را دور بریز و خودت را از پیلهی عادت رها کن. 

اگر این بار دیر به خودت بیایی، میبینی به جای قهوه زندگیات

 از دهان افتاده.

زهرا برهانی

 

امشب هم مثل شب های دیگر پرده های سیاه و تیره را کنار می زنم.

 نوری که وارد اتاق شد باعث شد سریع پرده را رها کنم و به کنج دیوار اتاقم پناه ببرم. 

تمام خاطرات جلوی چشمانم رژه می رفت و باعث شد لبخندی بزرگ روی لبانم بنشیند.

 کم کم شوری اشک لبخندم را از بین برد 

و من باز هم به خاطر گذشته ای که داشتم اشک ریختم. در اتاق باز شد. 

پدرم قدم قدم به من نزدیک شد و مقابلم نشست.

 تنها یک چیز زمزمه کرد و مرا در آغوش خود کشید

 « این همه غصه ارزش سفید شدن تارهای موهایت را داشت؟!»

الههs

 

بجنگ! بجنگ با افکار کهنه ای که گرد جهل بر دلت نهاده اند.

 بجنگ با بیهوده تفکراتی که اهریمنی بیش نیستند تا فرصت زندگی کردن را از تو بگیرند. 

تو زنده ای و زندگی میکنی؛ ولی فکر های بیهوده مرده اند‌. 

دفنشان کن و با قدرت قدم بردار. قدم بردار به سوی تازگی.

خراب کن آن ویرانه دیواری را که از آجر های پوشالی و فرسوده ساخته شده است.

 خراب کن و بساز. بزرگترین دشمن تو نفس درون تو و ذهنی عاری از هدف است، پس با خود 

و افکارت بجنگ تا پیروز میدان باشی.

مائده بانو

 

 

شنیدی میگن جنگه؟ اطرافت رو که نگاه میکنی، خبری از جنگ نمیبینی؟ 

نکنه دنبال اسلحه و تانک میگردی؟ نه! اشتباه نکن!

 دیگه خبری از جنگ با توپ و تانک نیست. خبری از شهید و جانباز نیست.

 الان جنگ فکرها و مغزهاست. درسته جنگه؛

 اما برنده اونی نیست که تجهیزات و افراد بیشتری داره. برنده اونیه که باهوشتره. 

درسته جنگه؛ اما نمیتونی دشمنت رو بشناسی. 

توی این جنگ همه باهم دوستن و به هم محبت میکنن.

 اونی دشمنش رو میشناسه که عاقل تره. توی این جنگ باید هوش و حواست رو جمع کنی.

 کسی که عِلمش رو نداشته باشه شهید این جنگه.

 بتولطرفی

 

گاهی قانع کردن ذهن هایی که تاکنون در همان خانه های پوسیده ی کهن زندگی میکنند 

سخت تر میشود از جنگ و ستیز با توپ و تانک، چرا که افرادی که بی دلیل قانع میشوند با 

هزار و یک دلیل و منطق قانع نمیشوند.

زهراق

 

تا دیده کار می کرد، جنگ بود و جنگ...

در میدان نبرد ما، رسم جنگ با خیال پوچ و پوسیده است.

خانه به دوشی از آن جا رد شد و زیر لب زمزمه کرد.

_ اسلحه ی تو برای کشتن است. در سنگر افکار تو جنگ است.

سربازی پرخاش کرد:

_ توِا خانه به دوش چه از جنگ می دانی؟

عارف از دست ناسزا های سرباز می گریخت و داد می زد:

_ در سنگر تنگ و تاریک نمور افکار تو جنگ است. 

خمپاره ای در دل افکار پوچ و پوسیده ی خود بنداز تا تابش نور صلح را در دیده ببینی تا بلکه 

صالح شوی!

سارا عبدالله فرد