انجمن ماه سان (هواداری)

انجمن ماه سان (هواداری)

هواداری نویسندگان مطرح انجمن برتر ماه سان
انجمن ماه سان (هواداری)

انجمن ماه سان (هواداری)

هواداری نویسندگان مطرح انجمن برتر ماه سان

دل نوشته [رویای نامرئی]

موضوع: رویای نامرئی



آرزو داشتم میشد حرف بزنم. اشتباه نکنید! قدرت تکلم دارم؛ 

اما آزادی سالهاست در بیان مُرده. این که یه روز بدون

 هیچ ترسی حرف ها رو بزنیم، مثل دیدن رویایی نامرئیه.

کوهسان

 

به نام آن کسی که تمامِ وجودم است 

من کلی رویا دارم؛ اما کیست که آنها را ببیند؟

شبها با لبخند به خواب میروم،

 به شوق اینکه رویایِ نامرئی خود را ببینم.

 به شوقِ این که پس از بیداری برای دوستانم از رویایی بگویم 

که هیچکس جز خودم آن را نمیبیند. 

از رویای نامرئی بگویم که تمامِ وجودم است.

 صحرا او

 

به نام خالق هستی

رویای نامرئی من رویای داشتن توست، رویایی که

باید حسش کرد و با تمام وجود لمس کرد.

 نیستی؛ ولی نبودنت به تمام بودن می ارزد.

 فاطمه دارایی

 

تو رفتی و من حتی در خیال خود نیز ندارمت.

سهم من و قلبم از تو شده عطری که روی لباسم جا گذاشتی

و من تا روز ابد با خیال بودنت زندگی میکنم.

دوستت دارم رویای نامرئی من.

مائده بانو

 

چشیدن طعم آغوش گرمت، شنیدن طنین دلنواز صدایت،

 بوییدن عطر نرگسی تنت رویای نامرئیست که در تاریکی 

دل روز قلب عاشقم را درخشان میکند. رویای داشتنت 

هر چند که آشکار نیست؛ اما من با خیالت 

بی صبرانه انتظارت را میکشم ای مجنون کوه یخی من!

کیانا

 

 

دیشب خواب دیدم همهی دنیا در صلح و آرامش است،

 فقر و گرسنگی از بین رفته.

دیگر جنگ و نابرابری ای وجود ندارد؛

 اما این یک رویای نامرئی بود.

 تصور کنید چنین جهانی را سراسر آباد و آزاد... صلح و برابری! 

Amin.Starboy


خیل زیادی از آرزو‌ها در حد آرزو باقی می‌ماند. چه بسیار رویاهایی که در سینه پنهان است. رویاهایی که در عین مرئی بودن نامرئی است. خواسته‌ی همگان است و هیچ کس برای تحقق آن کاری نمی‌کنند.

زهرادولتخواه


دل نوشته [چنین نماند چرخ گردون]

موضوع: چنین نماند چرخ گردون


هیچ وقت زندگی یه روی ثابت نداره. یه روزی خوبی و خوبه،

 یه روز هایی هم هست که بد میگذره؛

 ولی مهم اینه تا ابد این طور نیستن و همه چیز تغییر میکنه.

کوهسان

 

روزگار همیشه این گونه نمیماند. همیشه به رویت نمیخندد،

همیشه با آرزوهایت سازش ندارد. ممکن است روزی از تو روی بگرداند 

و کمر همت به شکستت ببندد، به خاطر همین است که میگویند چنین نماند چرخ گردون...

 زهرا دولتخواه

 

اینچنین یکسان نمانَد چرخ گردون در  طیِ حبسِ زمان...

گاه رویَش خوش بُوَد همچون نسیمی در بهار...

گاه رویَش تلخ باشد همچو داروی طبیب...

روی خوش را دوست دارم گر که دیدار تو هم حاصل شود...

روی تلخش دوست دارم گر همه تلخی زِ تو پیدا شود...

تلخ باشد روزگار، تا ای طبیبِ حال من پیدا شوی...

فرشته رحیمی منش

 

ای عزیزتر از جانم!

مرواریدهایت را هدر نده جان جانانم.

مگر نشنیدهای که گویند "چنین نماد چرخ گردنه" یک روز

طعم شیرین عشق را میچشی و روزی دگر طعم گس فراغ را

در کامت احساس میکنی. روزگاری اشک شوق میریزی و دورهای دگر اشک اندوه.

کیانا

دل نوشته [چمدانی کنار شوفاژ]

موضوع: چمدانی کنار شوفاژ



گرمای خفقان آور اتاق، چمدانی کنار شوفاژ هست خبر از جدایی اجباری میدهد.

ناراضیام از رفتنت؛ اما تو چون پرندهای هستی که آمادهی پرواز است 

و نمیتوان زندانیاش کرد و چمدان کنار شوفاژ حکم تأییدی است بر رفتنت.

زهرا دولتخواه

 

عاقبت یک روز یک نفر می آید...

 با دلی لبریز از عشق خالص و تمام آن هایی که رفته اند را از یادمان میبرد...!

عشق خالص من...

مثبت تو می شود آن را عشق نامید!

بی تو جنونی بیش نیست.

سارا عبدالله فرد

 

چمدان خاطراتم را از کنار شوفاژ سرد زندگی برمیدارم. 

حوالی نیمههای شب بین ازدحام غصهها میروم. 

بگذار دیوار از اندوهم ترک بردارد.

 من دلم زندگی با مردگان عمودی را نمیخواهد.

 تپش قلب من هنوز بوی عشق میدهد.

زهرا برهانی

 

چمدان کنار شوفاژ گواه رفتنت را میدهد. 

مانعی نیست، برو.

 تو برو و خود را با آغوش دیگری گرم کن و من در کنار 

شوفاژ نشسته و آلبوم خاطراتمان را ورق خواهم زد.

مائده بانو

 

چمدان کنار شوفاژ...

حکایت از رفتن تو می دهد.

قرارمان این نبود که عاشق کنی و بروی.

آه از دل ساده ی عاشق من...

 که چه زود گولِ مظلومیت نگاهت را خورد.

تو را به هر که می پرستی نرو!

بمان و بدان جان و جهان من تویی.

بمان تا کمی آسمان از بارش برف فارغ شود.

می ترسم که هوای سرد تو را بیمار کند و من نباشم طبیب دل بیمارت.

 سارا عبدالله فرد

 

چمدانم را کنار شوفاژ گذاشتم و نگاهم را دور خونه گرداندم.

 این خانه به جز این دستگاه مستطیلی شکل کانون گرم دیگری ندارد.

 تن من گرما نمیخواهد، این دل من است که دارد یخ میزند.

بتولطرفی

 

چمدانت را از کنار شوفاژ بردار. تو به من قول داده ای!

 قولت را فراموش کردی؟ بگذار یادت بیاورم آنچه را قول داده ای.

"هیچ وقت ترکت نمی کنم."

پس چمدانت را بردار، تو نمی توانی زیر قولت بزنی. 

لطفاً تنهایم نگذار! لطفاً.

پ دریا

 

چمدان کنار شوفاژ سرد حکایت رفتن را می نوازد. 

یعنی این خانه سردتر از آن است که

 بخواهد کانون گرم خانواده ای را در خود جا دهد. 

چمدانم را برمیدارم و می روم که گاهی رفتن شرف دارد به ماندن های بی نتیجه!

 مریم بوعذار

 

گاهی پاییز و آن مجنون خشکیدهاش نوای رفتن مینوازند و

 چه دلگیر است این نارنجی آسمان که عجیب با برگهای ولگرد

 انعکاس یافته است. اکنون در این اتاقک نمور نگاهم میخ آن 

چمدانیست که کنار شوفاژ تهی از گرما خودنمایی میکند.

 چمدانی که برای این دل یخ زدهام فال بدیست و 

چه بسا که این چمدان کنار شوفاژ؛ اکنون نوای رفتن تو را 

مینوازند و این برای من از دیدن آن مجنون پاییزی دلگیر تر است.

زهرا.ق


دل نوشته [چرتکه]

موضوع: چرتکه


قدمهایت را که از من دور و دورتر میشود را با دانههای چرتکه نمیتوان شمرد.

آرزویهای با تو بودن را که به رویا بدل میشوند را نمیتوان شمرد.

روزو شبهایی که بی تو به کابوسی سیاه شبیه است را نمیتوان شمرد.

بیا فصلی نو آغاز کنیم و با چرتکهی عشقمان روزهای زیبا بسازیم.

 زهرا دولتخواه

 

با تموم زخم هایی که روی روح و تنم تازیانه می زنی.

چه طور چرتکه ی وجدانت رو بالا پایین می کنی؟

گناهِ من فقط این بود که بی حساب و کتاب دوستت داشتم، در دنیایی که چرتکه حرف اول رو می زد!

سارا عبدالله فرد

 

اعداد چرتکه را کنار هم میگذارم. یک سال از نبودنت میگذرد و من سیصد و شصت و پنج روز 

در نبودت گریستم. بیا، بیا و ببین کسی که اشک چشم هایش برایت ناخوشایند بود

 اینگونه با چشمی نابینا منتظر آمدنت است.

مائده بانو

دل نوشته [اسم]

موضوع: اسم


نام من نجات بخش تن بی جان و خستهی بانویی پاکدامن و نجیب است.

مائده همان سفرهی بهشت است که خداوند بر حضرت مریم نازل کرد.

مائده بانو

 

نفسی عمیقی کشیدم و هوای پاک ناشی از دستمزد درختان را مهمان ریه هایم کردم.

 به صدای جویبار گوش سپردم که همچون صدای لالایی مادرم آرامش خاصی را در خود نهفته بود.

 به چمن های سبزی که دل سنگ سفت را شکافته بودند و همانند نماد صلح بود نگریستم و با خود زمزمه کردم:

- کیانا همانند طبیعت جان دوباره را برای گیاهان مرده به ارمغان میآورد.

کیانا

 

از وقتی که معنی اسمم رو یاد گرفتم، فهمیدم باید زهرایی باشم. پاک مثل اسمم، بتول.

بتولطرفی

 

میان زیبایی ها و زشتی های دنیا، دختری ساده و زیباست. دختری مانند گل.

سعی کرد مثل اسمش باشد پاک، معصوم و صبور.

مریم، فرشته ی صبوری و استواری...

مریم

 

سال ها پیش دختری متولد شد که اسمش را الهه نامیدند.

 ریشه ی این اسم در اعتقادات قدیم نیمه خدایی که نماینده ی نوعی خاص بوده

 و به صورت زنی ظاهر می شده است. این دختر همانند معنی اسمش همچون ماه نو می درخشد.

الهه.s

 

از یادآوری جفایی که آدمیان در حقت کردهاند، ای روشنایی جهان، عرق شرم بر پیشانیجهانیان جاری میشود.

با چنتهای خالی، روی سیاه و شرمنده از درسهایی که به ما دادهای و ما رفوزه شدهایم.

ای شاهبانوی دلها، زهرا جان در این فرصتهای باقی مانده فریادرس ما باش که با رویی سفید به حضور شریفت بیاییم.

زهرا دولتخواه

 

"انا اَعْطَیناکَ الکوثَر"

این همان نداییست که نگاهی نو به هستی را جار میزند.

 ندای شهادتی که از خانهی زهرا جان میگیرد.

 زهرا اولین زنی که پدر خویش را مادر بود و هر دردی را مرهم.

 زهرا برای علی همان ستارهیدرخشانی بود که پرتوهایی از روشنایی الهی را در بر داشت.

زهرا.ق

 

اسمت مریم که باشد یعنی در هر فرهنگ و مذهبی شناخته شده ای.

 یعنی همه می توانند اسمت را بدون هیچ اشتباهی تلفظ کنند.

 اسمت برای آدم ها معناهای متفاوتی دارد. 

برای بعضی ها مقدس است به اندازه زنی که نجابت و 

پاکی از وجودش سرازیر می شد و برای بعضی ها تو همانند

 یک گل سفید رنگ پر از لطافت و زیبایی هستی به اسم مریم. 

مریم بوعذار