انجمن ماه سان (هواداری)

انجمن ماه سان (هواداری)

هواداری نویسندگان مطرح انجمن برتر ماه سان
انجمن ماه سان (هواداری)

انجمن ماه سان (هواداری)

هواداری نویسندگان مطرح انجمن برتر ماه سان

دل نوشته [ترنج، شبنم، شب بو، هستی]

موضوع: ترنج، شبنم، شب بو، هستی


بوی ترنج در خانه‌ی کاهگلیمان می‌پیچد و من پر از شادی می‌شوم، از این خوشبختی و آرامش.

این همه زیاده خواه بودم و تو مرا به صبر و بردباری یاری رساندی و از این هستی در جهان، تنها تو مرا به عشق خود دعوت کردی.

گاهی در خانه‌مان بر روی ایوان می‌نشینیم و تو از عشق برایم سخنِ شیرینی می‌گویی.

شبنم های روی شب بو ها به عشقمان شاهد و طراوت جدیدی می‌بخشد.

سمانه قُباشی


آن‌روز که ترنج هستی ام را به دست چاقوی بُرنده‌ی عشقت دادم، می‌دانستم آن زمان می‌رسد. همان شبی که زیر نور مهتاب پنجره ی اتاق دلم می‌گشایم و از گلدان شب بوی خاطراتم، شبنم احساس را می‌زدایم. 

فرهوده طاهری


لطیفی، چون قطره‌ای روی گلبرگ شبنم، قطره‌ای حاصل از باران نم‌نم. چشم گیر و زیبایی، چون مکر نارنجی ترنج یا مرواریدی در حقه‌ی گنج. خوش‌بو و بی‌آلایشی، به مانند گل شب بو یا به سان رنگ سفید پر قو. اما افسوسم از آن است که در این جهان هستی، تو تشبیهی بیش، از گفته‌هایم و توهمی بیش، در خیالم نیستی.

رویاخاکپور


ترنج را به عطر خوشش می‌شناسند و شب بو را به شبنم های الماس روی؛ اما نه ترنج را عطرش نوشین سازد و نه شب بو را مانند شبنم هایش لطیف باشد.

هستی من هم بی تو همان است. خاطرت چون عطر خوش ترنج خیالم را احاطه می‌کند و شبنم های رخساره‌ات دلم را نرم؛ اما نبودنت درست چون طعم ترنج کامم را تلخ و سرمای شب بو ها از دلم زمستان می‌سازد.

زهراقره‌گزلو


دل نوشته [نور، روح، چشم، عطرگل، مزرعه]

موضوع:نور، روح، چشم، عطرگل، مزرعه


رد نگاه چشمانت در روح و جسمم مانند نوری‌ست که در این مزرعه‌ی گندم می‌تابد.

چشم‌هایی به رنگ عشق که مانند و نظیرش را جایی نمی‌توان یافت.

تو در این مزرعه‌ی گندم با لبخندی می‌دوی و عطر تنت که مانند عطر گل‌های شب‌بو است به مشامم می‌رسد.

آری این است سر آغاز لحظه‌های ناب عشق. 

آغاز علاقه‌ای که در روحم مانند گل‌های پیچک می‌روید و سبز می‌شود.

سمانه قباشی


آن شب، چشم بستم بر دنیا تا بخوابم و در خیال ببینمت ماه من. تو آمدی به رویایم. عطر گل خیالت مشام روحم را نوازش کرد؛ گویی میان مزرعه ای از گل های معطر هستم. لبخند زدم. آری درست است که گل مهتاب تنها در زیر نور ماه می‌شکفد.

فرهوده طاهری

پ.ن: گل مهتاب گلی زیبا به رنگ های سفید و صورتی است که تنها در زیر نور ماه می‌شکفد.


در مزرعه‌ی عشق، عطر گل شقایق می‌پیچد در تار و پود کالبدی بی‌روح. 

می‌دمد رایحه‌ی حیات را...

می‌تاباند نور عشق را در چشمان بی‌فروغ عاشق مجنون.

به رسم عاشقی می‌آید که بماند برای زندگی. 

برای عاشق بودن و عشق ورزیدن. 

برای ساختن خاطرهایی از جنس ع ش ق.

زهرادولتخواه


با برخورد نور طلایی رنگ آفتاب بر گل های زرد رنگ و کوچک مزرعه، چشم هایم را می‌بندم و عطر گل ها را با تمام وجود به ریه‌هایم هدیه می‌دهم که همین بوی مطبوع روح را در بدنم جلا می‌بخشد. 

روژین کریمی


چشم چرخاندم تا نور امید را ببینم. تا بتوانم دوباره عطرگل‌های باغ را استشمام کنم. روح پاکی را به من دادی که از آن در راه صلح و راستی استفاده کنم، کمکم کن! تا به سوی تو قدم بگذارم. در مزرعه قلبم  بذر مهر عشق تو را می‌کارم، ای مرهم دل‌های شکسته!

راحله موحد


غافل از من، پا در مزرعه‌ی وجودم می‌گذاری و با هر قدم که برمی‌داری عطر گل‌های نرگس در آسمان آبی و روشن روحم می‌پیچد. نور صفا و امید با تابش بی‌رحمانه‌اش حکم بسته شدن چشم‌هایم را صادر می‌کند و من با همان محرومیت از نگریستن به تو، وجودت را در اعماق خودم می‌بینم و لمس می‌کنم.

رویاخاکپور 


و با آمدنت زندگی دوباره رنگ و بوی گذشته می گیرد.

و تمام شیرینی های فراموش شده ی  زندگی ام که با رفتنن به تلخی سپرده شده بودند باز می گردند و مزه شیرینی بر تمام وجودم رسوخ می کند.

 با عطر وجودت به این مزرعه ی خشک شده ی قلبم که سال های طولانی است که تشنه ی جرعه ای محبت از جانب توست نور امید می بخشی.

نرگس عیوضی

دل نوشته [ترنم، پرتو، صحرا، فروغ]

موضوع: ترنم، پرتو، صحرا، فروغ


بر روی خاک های صحرای دلگیر قدم می‌گذارم.

دگر صبرم لبریز است، دگر عشقی درون قلبم جوشان نمی‌شود. مانند آتشیست که هرچه قدر روی آن چوبی بگذاری شلعه ور نمی‌شود، پرتو هایش دگر ترنم عشق و خوشبختی را خبر نمی‌دهد.

آهسته آهسته بی فروغ تر از سال هایی می‌شود که دنبال تو بودم؛ اما اینک آن عشق آتشین مانند غروبیست که هر لحظه تاریک تر می‌شود.

سمانه.ق


ترنم صدایَت چشمانم را بر جهان عشق باز کرد. پرتوی روی زیبای تو فروغ صحرای قلبم است. تو صحرای بی‌آب قلبم را از عشقت سیراب کردی. تویی که رسم عاشق‌داری را آموختی. جهانم با تو مملوء از آرامش است.

rahe.m

دل نوشته [چکیدن، طراوت، نما، شعر]

موضوع: چکیدن، طراوت، نما، شعر


نما

هر موجود زنده و یا غیر زنده ای برای خود نمایی دارند.

نمای هرچیز بیان گر حال درونی او است.

به صورتش نگاه کردم، با اون هفت قلم آرایشی که کرده بود، ولی بازم حال درونش بدجور خود نمایی می کرد.

برعکس ظاهر زیبا و خوشحالش درونش غمی بزرگ پنهان شده بود، غمی که زیاد در پنهان کردنش موفق نبود.

اوین


طراوت می‌چکد از نمای سیمایت، چون چکیدن لطافت از قطرات آب و شیدایی می‌چکد از چشم‌هایت چون چکیدن عشق از ابیات شعرِ شاعری دلداده...

رویاخاکپور


شعری می‌سرایم به طراوت بهار، بهاری دلنشین!

شیرین تر از عسل، به شیرینی عشق من به تو در این فصل نو و نیکو.

حال در این فصل شیرینِ بارانی که به زیبایی توست روی گونه هایت می‌چکد و دانه هایش مانند اقیانوسی آرام می‌شود.

آری این است فصل چکیدن باران، بارانی با بوی خوش بویی که بوی تو را همراه‌ است.

در این نمای با طراوت چهره‌ی زیبای تو از دور پیدا می‌شود.

سمانه.ق


واژه‌هایم همچون قطرات شبنم در حال چکیدن است تا بنویسم شعری از طراوت وجودت در زندگی‌‌ام، چهره‌ی دلنشینت که شبیه نمای مجسمه‌ی معشوقی است که عاشق به انتظار دیدارش نشسته است.

جباریان


این جنگل باران زده مرا حیرت زده می‌کند از نمای زیبایش! از طراوت گیاهان سر‌سبزش! باران می‌چکد از برگ درختان بر روی بال‌های پروانه‌ی نارنجی رنگ. به راستی این‌جا زیباست. همانند یک شعر، آرامش را به تو هدیه می‌دهد.

rahe.m


با رویت چکیده شدن قطرات شبنم از روی گل برگ های با طراوت گل رز، حس شعر سراییدن در درونم هویدا گشته. آه چه نمای نیک منظردارد این باغچه‌ی کوچک. 

rojinkarimi


وقتی نمای طراوت وجودت را همچون چکیدن شبنم از برگ گل نشان دادی، زبانم از گفتن هر شعر عاشقانه‌ای برایت باز ماند.

hadis.ef

دل نوشته [لولو، تریاق، هلال، شکوفه]

موضوع: لولو، تریاق، هلال، شکوفه


از پنجره‌ی اتاقم به هلال ماه که درخشندگی‌اش را به تو داده خیره می‌شوم.

درخشان و پر از زیبایی که گاهی شکوفه‌های گل رز در گیسوانت جای خوش کرده!

نگاهم را از ماه می‌گیرم و به لوء لوء مرواریدهای درخشانی که روزی در دستان تو می‌درخشید در دست می‌گیرم!

تریاقم را با آه و افسوس به دست می‌گیرم از این دوری و این فاصله به سمت نابودی می‌روم!

سمانه.ق


آن شب، لوء لوء اشک هایم، آرام آرام از چشمانم میچکید؛ به هلال ماه نظر کردم و باز، به یاد اولین روز دیدار افتادم. آن روز که برق شادی را، در چشمهایت  دیدم و شکوفه ی لبانت_ به دیدنم_ با لبخندی شکفته شد.تو تریاق دردهای دل تنهای من بودی و من، بی تو از درد فراغ می گریم.

فراجیده


چشمانم را همچون شکوفه های بهاری از هم باز می‌کنم و لوءلوء اشک هایم از آن ها سرازیر می‌شود، خیریه نیم روخ زیبایت می‌شوم در قاب عکس، که همچون هلال ماه می‌درخشد و تریاقی  می‌شود بر قلب نا آرامم.

rojinkarimi