-
در باب اهداف نوشتن
چهارشنبه 27 مرداد 1400 09:54
نوشتن چیست و چرا می نویسیم؟ وقتی به جای گفتن از اندیشه ها و باورها، و به جای نشان دادن احساسات مان از قواعد نگارشی استفاده می کنیم، درواقع ما عمل نوشتن را انجام داده ایم. این سوال که نوشتن چیست، به نوعی اهل ادب را ملزم می سازد تا پاسخی مفهومی و عمیق از فلسفه های پرطمطراق صادر کنند و این گونه از حیثیت ادبیات دفاع...
-
نحوه صحیح برنامه ریزی
شنبه 28 فروردین 1400 21:01
برنامه ریزی، تکه ی گمشده پازل موفقیت است. شما علاوه بر علاقه، استعداد و مهارت، نیاز به برنامه ای دارید که بتواند زمان شما را مدیریت و از تلف شدن وقتتان جلوگیری کند. شما برای انجام هرکاری از تحصیلات و مشاغل اجتماعی گرفته تا مشارکت در منزل، نیاز به طرح و نقشه مشخص و منظمی دارید. تنها در این صورت است که به یک نتیجه مطلوب...
-
دل نوشته [درختچه، ذهن، ردیاب، تو، چهل، اشعه]
جمعه 5 دی 1399 08:02
موضوع: درختچه، ذهن، ردیاب، تو، چهل، اشعه درخودم گم شدهام؛ منی که با هزاران امید و آرزو زندگی میکردم، حال ریشهی درختچهی امیدم خشکیدهاست؛ آرزوهایم را از یاد بردهام. در ذهنم مانند یک جنگجوی خسته با اشعههای دلواپسی و ناکامیها میجنگم. جلوی آیینه میایستم و از خود میپرسم:«تو که هستی؟ نمیشناسمت!». چهل بار خودم...
-
دل نوشته [لحظه ها را دریاب! زندگی در فردا نه، همین امروز است]
جمعه 5 دی 1399 07:54
موضوع: لحظه ها را دریاب! زندگی در فردا نه، همین امروز است صفحههای دفتر زندگیام را ورق میزنم و به امروز میرسم؛ چرا که برایم مانند فصلی نو میماند. فصلی نو در خاطراتم! تک تک لحظههایم که با تو میگذرد را در ذهنم ثبت میکنم . امروز تو را در حالی که زمان متوقف شده است کنار خود در ساحل شنی و موج دریایی که به ساحل نگاهت...
-
دل نوشته [قصر، پر، دلربا، نمکین، تیر، کاه]
سهشنبه 2 دی 1399 16:08
موضوع: قصر، پر، دلربا، نمکین، تیر، کاه تکریر باران مانند شلاقی بر روی خاک خیس خوردهی خانهام و کاههای انباشته شده در قصر جاودانهام فرود میآید . آری! اینجا مکان خواب ابدی و شوری اشکهای نمکین من است. اشکهایی که از حسرت، اما قصری که در آن همانند زیبای خفتهای دلربا بر روی پرهای لطیفش آرمیدهام ! سمانه قباشی فغان ز...
-
دل نوشته [روسری، رگ، چشم، صحرا، افق]
سهشنبه 2 دی 1399 15:51
موضوع: روسری، رگ، چشم، صحرا، افق چشمان اشکیام را بر افق میدوزم و غرق خیال تو میشوم. دلبرم مگر میشود مرا نخواهی و با سنگدلی از خود برانی؟ روحم به سان دنبالهی روسریات در آن روز ابری که همراه با باد میرقصید، در صحرای خیالت سرگردان است . نه آن تو نبودی! زیبایم میدانی که تو در کنارم نباشی وجودم بی وجود است؟ اصلاً...
-
دل نوشته [چکاوک، موزه، خیال، عشق، کرانه، جان]
جمعه 21 آذر 1399 23:17
موضوع: چکاوک، موزه، خیال، عشق، کرانه، جان نه عشقی دارم و نه دلیل خندهای! با عشقت از کرانهی جان خوشحالم و موزهی دلم عشق تو را قدیمی و با ارزش میداند . خدای من! مگر غیر از این است که تنها نیازم تو هستی؟ تنها دلیل رخ خوشحال چکاوکهای خیالم تو هستی! بیش از آن که درکی از کلمهی عشق داشته باشم و گمان میکردم تنها برای...
-
دل نوشته [پیدا، روشن، رستگار، چشمک، چوب، بیدار، بُرنده]
جمعه 21 آذر 1399 22:57
موضوع: پیدا، روشن، رستگار، چشمک، چوب، بیدار، بُرنده چشمکی بزن بگذار هیزم خیالم در آتش نگاهت بسوزد! عشق گرگ گمشده در مه برندهایست که هر شب در گودالی به دنبال ماه روشن میگردد من که نمیدانم ماه از کدام طرف پیدا شد ولی این کلبهی چوبی و متروکهام باز بیدار است به امید روزی که تو برمیگردی. آیسانصادقی بعد از تمامی...
-
دل نوشته [ارمغان، خزان، قاصدک، شعف]
جمعه 21 آذر 1399 22:45
موضوع: ارمغان، خزان، قاصدک، شعف در جست و جوی شعف ها و نیکی ها به کوه ها و بیابان ها می زنم. خود نیز نمی دانم مقصدم کجاست! به کجا باید بروم؟ تا کی باید بروم؟ آیا خوبی ها این جا هم هست؟! نمی دانم! باد خزان موهایم را نوازش می کنند و قاصدک ها و گیاهان خشکیده اطراف را به رقص وادار می کند . پایان این سفر قرار است به چه چیزی...
-
دل نوشته [ترنج، شبنم، شب بو، هستی]
چهارشنبه 25 تیر 1399 17:41
موضوع: ترنج، شبنم، شب بو، هستی بوی ترنج در خانهی کاهگلیمان میپیچد و من پر از شادی میشوم، از این خوشبختی و آرامش. این همه زیاده خواه بودم و تو مرا به صبر و بردباری یاری رساندی و از این هستی در جهان، تنها تو مرا به عشق خود دعوت کردی. گاهی در خانهمان بر روی ایوان مینشینیم و تو از عشق برایم سخنِ شیرینی میگویی. شبنم...
-
دل نوشته [نور، روح، چشم، عطرگل، مزرعه]
چهارشنبه 25 تیر 1399 17:34
موضوع: نور، روح، چشم، عطرگل، مزرعه رد نگاه چشمانت در روح و جسمم مانند نوریست که در این مزرعهی گندم میتابد. چشمهایی به رنگ عشق که مانند و نظیرش را جایی نمیتوان یافت. تو در این مزرعهی گندم با لبخندی میدوی و عطر تنت که مانند عطر گلهای شببو است به مشامم میرسد. آری این است سر آغاز لحظههای ناب عشق. آغاز علاقهای...
-
دل نوشته [ترنم، پرتو، صحرا، فروغ]
چهارشنبه 25 تیر 1399 17:30
موضوع: ترنم، پرتو، صحرا، فروغ بر روی خاک های صحرای دلگیر قدم میگذارم. دگر صبرم لبریز است، دگر عشقی درون قلبم جوشان نمیشود. مانند آتشیست که هرچه قدر روی آن چوبی بگذاری شلعه ور نمیشود، پرتو هایش دگر ترنم عشق و خوشبختی را خبر نمیدهد. آهسته آهسته بی فروغ تر از سال هایی میشود که دنبال تو بودم؛ اما اینک آن عشق آتشین...
-
دل نوشته [چکیدن، طراوت، نما، شعر]
چهارشنبه 25 تیر 1399 17:26
موضوع: چکیدن، طراوت، نما، شعر نما هر موجود زنده و یا غیر زنده ای برای خود نمایی دارند. نمای هرچیز بیان گر حال درونی او است. به صورتش نگاه کردم، با اون هفت قلم آرایشی که کرده بود، ولی بازم حال درونش بدجور خود نمایی می کرد. برعکس ظاهر زیبا و خوشحالش درونش غمی بزرگ پنهان شده بود، غمی که زیاد در پنهان کردنش موفق نبود....
-
دل نوشته [لولو، تریاق، هلال، شکوفه]
چهارشنبه 25 تیر 1399 17:21
موضوع: لولو، تریاق، هلال، شکوفه از پنجرهی اتاقم به هلال ماه که درخشندگیاش را به تو داده خیره میشوم. درخشان و پر از زیبایی که گاهی شکوفههای گل رز در گیسوانت جای خوش کرده! نگاهم را از ماه میگیرم و به لوء لوء مرواریدهای درخشانی که روزی در دستان تو میدرخشید در دست میگیرم! تریاقم را با آه و افسوس به دست میگیرم از...
-
دل نوشته [کاهگلی، نمناک، پله، خزان]
چهارشنبه 25 تیر 1399 17:17
موضوع: کاهگلی، نمناک، پله، خزان با آه و افسوس از پلههای ماتم گرفتهی خانهام پایین میروم! روزی این خانه، خانهی من و تو بود! و اینک این خانهی کاهگلی، نمناک و فرسوده شده است! دیگر طنین آرامش بخشت گوشم را نوازش نمیکند. آری این خانه بدون تو دگر رنگ و بوی عشق نمیدهد. بیرونش خزان و درونش بوی نا میدهد. مانند یعقوبی...
-
دل نوشته [نگاه، کهکشان، دفتر، دنیا]
چهارشنبه 25 تیر 1399 17:09
موضوع: نگاه، کهکشان، دفتر، دنیا در آسمان ها و کهکشان ها به دنبال ستارهها میگردم؛ اما ستارهای پیدا نمیکنم. در این دنیا به دنبال تو میروم؛ ولی تو را نمیجویم. آری بار دگر در دفتر زندگانیام رخ دل نشین تو را میکشم و در نگاه چشم گیرت خیره میشوم. و بار دگر از این همه زیبایی که خداوند به یار و یاورم داده است درون...
-
دل نوشته [بید، واژه ها، ققنوس، خلسه]
چهارشنبه 25 تیر 1399 17:00
موضوع: بید، واژه ها، ققنوس، خلسه آهنگ تک تک واژه هایی که از زبانت زاده میشوند، همچون آواز ققنوس در مرداب احساساتم میپیچند و طنین میاندازند. در نهایت جایی در اعماق قلبم ته نشین میشوند و بین من و خلسهی عشق مرزی نمیماند؛ اما افسوس که تو برایم چون همان ققنوس پایان یافته، خاکستری بیش نیستی. با این تفاوت که تویی دیگر...
-
دل نوشته [تیر، ارتعاش، طراحی]
چهارشنبه 25 تیر 1399 16:56
موضوع: تیر، ارتعاش، طراحی گویا عشق دارد چهره ای طراحی میکند! عشقی پاک، ناب و گوهر بار و پر از احساس! در لابه لای آن، تیری آهنین در دامن قلبمان جای خوش کرده و ما آرام آرام جان میدهیم و اینک قطرات سرخ رنگ در این تشویش ها و ارتعاش ها بین ما خودنمایی میکند! این است عشقی ناب. عشقی که به خاطر معشوق خود جان میدهیم بدون...
-
دل نوشته [کرم شب تاب، اکسیژن، قدم، تاب]
چهارشنبه 25 تیر 1399 16:51
موضوع: کرم شب تاب، اکسیژن، قدم، تاب شب ها چراغ خانهمان روشن میماند و من تاب ندارم که نباشی، در نبودت مثل کرم شب تابی در اوج روشنایی بیفایده ام! نه کسی امیدی از روشنایی من میگیرد نه در این خانهیشببیدار حضورم حس میشود. این جا منی وجود دارد با ارزش و بی ظهور! مَثَل منِ بعد از تو مَثَل اتاقی پر از اکسیژن است با...
-
دل نوشته [فلسطین، خمپاره، باروت، پلک، دود]
چهارشنبه 25 تیر 1399 16:38
موضوع: فلسطین، خمپاره، باروت، پلک، دود دلش یک غذا میخواهد. غذایی که دستپخت مادرش باشد. مادری که دیگر وجود ندارد... چشم میبندد تا آن را به یاد آورد. اما... بوی دود در مشامش، مزهی باروت در دهانش و... عکس خمپاره در پشت پلکهایش جان میگیرند. این است زندگی کودک فلسطینی. بتولطرفی پلک هایش را روی هم فشار میدهد. جز...
-
دل نوشته [سیاه دل، مرکب، دستمال]
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 11:39
موضوع: سیاه دل، مرکب، دستمال تلنباری از سیاهیها، نفرت، کینه، حسادت و خواستههایی از سر بد دلی و خیلی چیزهای دیگر که قلب آدمی را سیاه و تاریک میکند . قاتل مهربانی و خوشقلبی، قاتل روزهای خوش دنیا که امروزه در حسرت آن روزگار میگذرانیم . سیاه دلی که خصلت پلیدش دنیا را احاطه کرده . زهرا دولتخواه دلم میخواد یه دستمال...
-
دل نوشته [تب، شهاب سنگ، رنگ دانه]
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 11:34
موضوع: تب، شهاب سنگ، رنگ دانه رنگ دانهی وجودت بود که به دنیای سیاه و سفید بیروحم رنگ عشق پاشید. گرمای حضورت دنیای سرد و یخیام را به جهانی پر از محبت بدل کرد. به دنیای پر از تشویش و ناآرامم، آرامش بخشید. با بودن تو تمام این رویاها به زندگی بدل شد . زهرا دولتخواه دلبرم رفت و نگاهم در پی اش تب دار شد. عشق خود را از...
-
دل نوشته [فنجان، گیسو، غروب، نارنجی، فاصله]
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 11:23
موضوع: فنجان، گیسو، غروب، نارنجی، فاصله آرامشم! چیزی تا آخرین غروب اولین دختر بهار نمانده است و امشب این جا در سایهی ظلمت آخرین بامداد فروردین در فنجان کوچک آرزوهایم فاصله مینوشم. شاید خوردن این فواصل جای خالی های دلم را پر کند و روزی از عشق ازلی به گیسو کمندی برایت بسرایم. شاید هم دلم از تمام این فاصله ها رنگ...
-
دل نوشته [سلول، قافیه، نجابت، سنگ، کبریت]
چهارشنبه 10 اردیبهشت 1399 11:11
موضوع: سلول، قافیه، نجابت، سنگ، کبریت دیدار چهرهی سرشار از نجابت و حیا کبریتی می کشد بر تک تک سلولهای عشق، سنگ میکوبد بر رویاهای خفته . دیدار با تو بدل میکند قلبی از سنگ را به دنیایی پر از مهر و عطوفت و خاکستر میکند قاب خاطرات بدون تو را . قافیهی بودن تو و من پر میکند این خاطرات تو خالی را . زهرا دولتخواه دنیا...
-
دل نوشته [رویای نامرئی]
پنجشنبه 22 اسفند 1398 10:22
موضوع: رویای نامرئی آرزو داشتم می شد حرف بزنم. اشتباه نکنید! قدرت تکلم دارم؛ اما آزادی سالهاست در بیان مُرده. این که یه روز بدون هیچ ترسی حرف ها رو بزنیم، مثل دیدن رویایی نامرئیه. کوهسان به نام آن کسی که تمامِ وجودم است من کلی رویا دارم؛ اما کیست که آن ها را ببیند؟ شب ها با لبخند به خواب می روم، به شوق این ...
-
دل نوشته [چنین نماند چرخ گردون]
پنجشنبه 22 اسفند 1398 10:17
موضوع: چنین نماند چرخ گردون هیچ وقت زندگی یه روی ثابت نداره. یه روزی خوبی و خوبه، یه روز هایی هم هست که بد می گذره؛ ولی مهم اینه تا ابد این طور نیستن و همه چیز تغییر می کنه. کوهسان روزگار همیشه این گونه نمی ماند. همیشه به رویت نمی خندد، همیشه با آرزوهایت سازش ندارد. ممکن است روزی از تو روی بگرداند و کمر همت به...
-
دل نوشته [چمدانی کنار شوفاژ]
پنجشنبه 22 اسفند 1398 10:13
موضوع: چمدانی کنار شوفاژ گرمای خفقان آور اتاق، چمدانی کنار شوفاژ هست خبر از جدایی اجباری می دهد. ناراضی ام از رفتنت؛ اما تو چون پرنده ای هستی که آماده ی پرواز است و نمی توان زندانی اش کرد و چمدان کنار شوفاژ حکم تأییدی است بر رفتنت. زهرا دولتخواه عاقبت یک روز یک نفر می آید... با دلی لبریز از عشق خالص و تمام...
-
دل نوشته [چرتکه]
پنجشنبه 22 اسفند 1398 10:04
موضوع: چرتکه قدم هایت را که از من دور و دورتر می شود را با دانه های چرتکه نمی توان شمرد. آرزوی های با تو بودن را که به رویا بدل می شوند را نمی توان شمرد. روز و شب هایی که بی تو به کابوسی سیاه شبیه است را نمی توان شمرد. بیا فصلی نو آغاز کنیم و با چرتکه ی عشقمان روزهای زیبا بسازیم. زهرا دولتخواه با...
-
دل نوشته [اسم]
پنجشنبه 22 اسفند 1398 10:01
موضوع: اسم نام من نجات بخش تن بی جان و خسته ی بانویی پاکدامن و نجیب است. مائده همان سفره ی بهشت است که خداوند بر حضرت مریم نازل کرد. مائده بانو نفسی عمیقی کشیدم و هوای پاک ناشی از دستمزد درختان را مهمان ریه هایم کردم. به صدای جویبار گوش سپردم که همچون صدای لالایی مادرم آرامش خاصی را در خود نهفته بود. به چمن های...
-
دل نوشته [نبض زمین]
چهارشنبه 21 اسفند 1398 21:24
موضوع: نبض زمین تپش نبض زمین... چه غوغایی می کند! وقتی که من و تو با کوله پشتی از خاطراتمان با عشق پا به پای هم، شانه به شانه ی هم قدم می زنیم. آری این آغاز صدای طبل دوست داشتمان است! سارا عبدالله فرد زمین شهر نبض نداشت؛ انگار گورستان به شهر آمده بود. شهری که به جای انسان مقبره های سیار در آن پرسه می زدند. زهرا برهانی...