انجمن ماه سان (هواداری)

انجمن ماه سان (هواداری)

هواداری نویسندگان مطرح انجمن برتر ماه سان
انجمن ماه سان (هواداری)

انجمن ماه سان (هواداری)

هواداری نویسندگان مطرح انجمن برتر ماه سان

دل نوشته [قصر، پر، دلربا، نمکین، تیر، کاه]

موضوع: قصر، پر، دلربا، نمکین، تیر، کاه



تکریر باران مانند شلاقی بر روی خاک خیس خورده‌ی خانه‌ام و کاه‌های انباشته شده در قصر جاودانه‌ام فرود می‌آید.

آری! این‌جا مکان خواب ابدی و شوری اشک‌های نمکین من است. اشک‌هایی که از حسرت، اما قصری که در آن همانند زیبای خفته‌ای دلربا بر روی پرهای لطیفش آرمیده‌ام!

سمانه قباشی

 

فغان ز گیتی! او معشوق دلربای من بود و تمام تمنایم در آغوش کشیدن این هزار چهره‌ی دلفریب. لیک روزگار امیدم سیه شد و خواسته‌ام را برنتافت. با تیر زهرآلود حسرت بر کمان سرنوشت، قلب آمال مرا نشانه رفت و پیکر هوسناک آرزوهایم به یک‌باره فرو ریخت. روح و جسمم دو پاره شد و هجوم تاریک مرگ‌ آمد. خنده‌ی زهرآلودش در نظرم چو تبسمی نمکین، فریبا آمد و مرگ تمام آرزویم شد. آن‌گاه که جانم دست در دست اجل ز دنیای زندگان کوچ کرد، روح چون پر کاهی سبک و رها به سوی دنیای باقی به پرواز در آمد و جسم در قصر گور، بر تخت خاک و سر بر بالین سنگ نرم آرامش تا ابد خُفت.

فرهوده طاهری

 

قصری از احساس ساختیم.

احساسی که در پر قو پرورش دادیم.

نگاه اولین دیدار یادت هست؟

دلربا و نمکین بود تیر نگاهت!

افسوس چه حیف شد آن قصر احساسمان!

تیری که در تاریکی رها کردی پر کاهی ارزش نداشت؛ هدف تیر قصری را که ساختیم به ویرانه تبدیل کرد!

آریاسعادت

دل نوشته [تیر، ارتعاش، طراحی]

موضوع: تیر، ارتعاش، طراحی


گویا عشق دارد چهره ای طراحی می‌کند!

عشقی پاک، ناب و گوهر بار و پر از احساس! 

 در لابه لای آن، تیری آهنین در دامن قلبمان جای خوش کرده و ما آرام آرام جان می‌دهیم و اینک قطرات سرخ رنگ در این تشویش ها و ارتعاش ها بین ما خودنمایی می‌کند!

این است عشقی ناب. عشقی که به خاطر معشوق خود جان می‌دهیم بدون آن که خبر داشته باشیم. 

سمانه.ق


آهنگ خنده هایت هم چون فرو رفتن تیری زهرآلود در اعماق قلبم و شکافتن آن بند بند وجود نادیده گرفته شده‌ام را به ارتعاش در می‌آورد. طراحی بی رحمانه و در عین حال دلبرانه ای است لبخند زیبای تو، در اوج تلخی نهایت زیبایی و دلداگیست.

فاطمه دارایی


تیری از جنس عشق نگاه معشوق نشانه می‌رود به سیبل پر تب و تاب قلب دیوانه‌ا‌ی عاشق. 

هدف می‌گیرد احساس طراحی شده‌ی قرمز رنگ را. 

 به ارتعاش در می‌آورد تنی که عاشقانه بتی را می‌پرستد. 

در میان این همه لرزها و پیکان‌های خونی و نقاشی‌های مشوش تنها نیروی عشق است که آدمی را زنده نگاه می‌دارد.

زهرا دولتخواه


آخ...

آخ امان از چشمان کریستالیت که وقتی نگاه می‌کنی. تیری می‌‌شود و به قلبم اصابت می‌کند.

آری همان چشمان کریستالیت را، همان گونه‌های گلگونت را و همان لب‌های سرخت را در ذهن تصور و طراحی می‌کنم، با این تصور تن خسته‌ام به ارتعاش در می‌آید و من باز جان می‌گیرم.

آری درست است. من با عشق تو جان می‌دهم و باز با همان عشق جان می‌گیرم.

فاطمه